بذارید از مجید و الناز براتون بگم
یه مدتی بود مجید باهامون زیاد بیرون نمی یومد
خیلی کم می دیدیمش. میگفت پا بست بچه شدم...
سربه سرش میذاشتیم ... آخه اولین اعضای باند بود که بابا شده بود. خیلی تازگی داشت
13 شب اول که بابا شده بود خونشون شلوغ بود. به همین خاطر شبها با هم میرفتیم تک درخت.
یادش بخیر...
دقیقا 13 شب ....
بعد از این 13 شب زیاد ندیدیمش تا حالا . البته میدیدیمش ولی بیرون نمی یومد
بچه خیلی نازی داره...
خیلی دوست دارم از نزدیک خوب ببینمش. آی جانم ،ماشالله
الناز کوچولو...
سر به سر مجید میذاریم ، بهش میگیم از همین الآن برو تو فکر جهیزیه....
بچه ها برای شوخی بهش میگن کله بابا الناز...
امیدواریم قدمش خیر باشه براش . ایشالا که هست...
اینم مجید و الناز کوچولو...
به امید روزی که برای عروسی الناز کوچولو مطلب بذاریم تو وبلاگ
به به چه عروسی بشه ...
به امید روزی که همه بچه های باند تک درخت بابا بشن و نوه دار بشن و ...
وای چه باند شلوغی بشه
اینم مجید ، پدر زحمت کش
یه کم خودشا زشت کرده...خخخخخ