از افاضات برو بچه های با صفای باند تک درخت:

تو فقط یک بار زندگی خواهی کرد،

پس برای خودت زندگی کن

مهم نیست که دیگران چه فکری می کنند !

بازم میام به دیدنت...

ای ناز مهربون سلام ، باز اومدم به دیدنت
حال و هوام بارونیه ، از غمه پر کشیدنت

همبازی قشنگ من ، حالت چطوره مهربون ؟
خوش می گذره بدونِ ما ، زندگی توی آسمون ؟

خورشید خانوم ، حالش خوبه؟ از آسمونا چه خبر ؟
اینجا هنوزم ابریه ، از وقتی که رفتی سفر

عزیزم از خودت بگو ، چشمای نازت چطورن ؟
جات خالیه روی زمین ، بچه ها از گریه پُرن

از وقتی رفتی بدجوری ، ساکت و دلگیر کلاس
نوشته هات پاک نشده ، هنوز روی تخته سیاس

دوشنبه کارنامه دادن ، نمره ها خوب نبود زیاد
خانوم مدیر از تو که گفت ، گریه اَمونمون نداد

خیلی دلش گرفته بود ، از نمره هات حرفی نزد
می گفت معدلت شده ، دوباره نوزده و نود

راستی پریروز مامانت ، اومد دوباره مدرسه
می گفت دیگه تو خونمون ، صدام بهش نمیرسه

بهم می گفت چند شبه که ، حتی تو خواب ندیدتت
یه دسته گل آورده بود ، بذار روی نیمکتت

دلم می خواد برات بگم ، چی شده این بیست و سه روز
هیشکی فراموش نکرد ، همه به یادتن هنوز

فراشِ پیرِ مدرسه ، دیروز سراغ ِ تو گرفت
لاله بهت سلام رسوند ، آدرس ِ داغِ تو گرفت

این شمعا رُ اون داده بود ، دلش می خواست خودش بیاد
اما بازم هر کاری کرد ، باباش اجازه نمی داد

مبصرِ اخموی کلاس ، دلش واسه تو تنگ شده
شبنم احمدی حالا ، عاشق شده ، زرنگ شده

ترانه رُ یادت میاد ، این روزا خواستگار داره
دوربرش نمی شه رفت ، همش می گه که کار داره

افشینُ که یادت میاد ، اون که بهت شماره داد
این روزا به هوای تو ، همه جا دنبالم میاد

چند بار ازت خبر گرفت ، گفت : اتفاقی افتاده ؟
امروزم انگار اومده ، پشت درختا ایستاده

هنوز خبر نداره که عشقش از اینجا پَر زده
امرزو دیگه آوردمش ، ببین چقد حالش بده

چه روزگارِ سختیه ، طاقتِ من تموم شده
تمومه خاطرات خوب ، با رفتنت حروم شده

خُب بگذریم باز چه خبر ؟ خدا واسه تو چی نوشت ؟
انگاری خوش می گذرونی ! تنها که نیستی تو بهشت !

هفته ی بعد قراره که ، دسته جمعی با بچه ها
یه سر بیام به دیدنت ، با چند تا از معلما

حالا دیگه باید برم ، آخه د اره دیرم می شه
بازم میام به دیدنت ، تا عمر دارم ، تا همیشه...

رفیق ناکام عباس نامداریان

روحش شاد و یادش گرامی

مهدی جان:

               در غیبت تو اگر مرا دار زنند

                                                      بر چوبه دار منتظرت خواهم ماند

وقتی میان نفس و هوس جنگ میشود

قلبم به چشم برهم زدنی سنگ میشود

آقا ببخش بس که دلم گرم زندگیست

کمتر دلم برای شما تنگ میشود!

امشب میخوایم دفر کنیم (حلومت ببریم)

آلوچه ها رسیدن،بچه ها سر تکون دادن،

         وای به حال باغ مسلم

عمو مسلم گفت که من باغ دارم، آلو دارم، هلو دارم، ناز دارم

                    وای به حال باغ مسلم

تک درختیا امشب میرن تو باغش، مگه دیگه میوه میمونه تو باغش

                              وای به حال باغ مسلم

عمو مسلم خبر نداره، حاج حسین خودش تو بانده

                                         وای به حال باغ مسلم

عمو مسلم حلالمون کن، حسین خودش سر تکون داد

                                                    وای به حال باغ مسلم

مکان :باغ مسلم

زمان :بعد از افطار

با هنر نمایی برو بچ باصفای باند تک درخت

یا صاحب الزمان (عج) صدای ناله و شیون کودکان را میشنوی؟ قتل عام مردم بی گناه را نظاره گری؟

قلب های اندوهناک تک درختی ها را می بینی؟

یاد کربلا اوفتادم ، آآآآآه ه ه ه ه

صحنه جنگ پا به پا شده است

جنگ ایمان و ادعا شده است

خولی و شمر و حرمله  جمع اند

غزه امروز کربلا شده است

ظلم برهربنی بشر  جرم است

بندگی پیش اهل شر  جرم است

قلبها، دستها،  زبانها، داد...

هر سکوتی شریک در جرم است

دلم خیلی تنگ شده برا یه تمرین سنگین 

دلم تنگ شده برا یه مبارزه نفس گیر

دلم تنگ شده برا بچه های باشگاه

دلم تنگ شده برا کری خوندن و حریف طلبی

دلم تنگ شده برا اون موقعی که گرمی و جذابیت مبارزه مون همه باشگاه را 

مجذوب خودش می کرد و سکوت همه جا را فرا میگرفت...

چه حس و حال خوبی بهمون دست میداد  وقتی فرم میزدیم

یادش بخیر...کاش دوباره فرصت بشه بریم تمرین...

متاسفانه چندوقته نمیتونم برم باشگاه، چون سرم خیلی شلوغه...

با عرض پوزش از بچه های باصفای  باند،  باید ببخشید که این مطلب در مورد خودم است

باور کنید نمیدونم چرا یه دفعه دلم تنگ باشگاه شد و هوس کردم یه مطلب از خودم تنها بذارم

ببخشید...